۱۴۰۳ مرداد ۲۷, شنبه

 نام شعر : یک تکه از زنانگی

با روزنا مه ای که خبر از زندان زنان نوشته

پاک کردم شیشه های خانه ام را!
و با پادکستی که خبر از دلتنگی زنها می داد
دم کردم یک قوری چای دارچین !!!
مرده بود امید در سرزمینم اما من بودم زن امیدواری که
گذاشته بودم امید را در گهواره ی چوبی خانه ام و بزرگش می کردم
برای دخترم . برای دختر ها
ازادي راه مي رود در خيابانهاي تهران ! با گیسوان بلند
با گوشواره ی گیلاس
با دامن کوتاه
میرد هر روز در انتهای شب
و فردا ...
چه کسی گفت
فردا روز دیگری است؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

ایا همه ی فرشته ها زیبا هستند؟

ادامه ی داستان دنباله دا ر.......آرایش ملایمی به چهره دارم که حالا با خونریزی زیلدی که داشته ام و رنگم به شدت پریده دیگر به چشم نمی آید.وقتی...