۱۴۰۳ تیر ۲۷, چهارشنبه


 وطن نبود فقط خاک برای من  ،.بود وطن ، برایم گرمی اغوش مادر ؛بخار چای گیلان ؛ بود وطن، برایم سنگ  سرد مزار پدر .بود وطن، برایم ،تو که نمیدانی بگویم گریه ات می گید ، وطن بود  خانه ای  برای  پروانه های روی پیراهن مادرم ؛ که دیگر پیر شده اند .وطن برایم بوسه بود جان بود عشق بود زتدگی بود، ....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

ایا همه ی فرشته ها زیبا هستند؟

ادامه ی داستان دنباله دا ر.......آرایش ملایمی به چهره دارم که حالا با خونریزی زیلدی که داشته ام و رنگم به شدت پریده دیگر به چشم نمی آید.وقتی...