۱۴۰۳ تیر ۲۲, جمعه

چمدان تاریخ

 این منم/من هنوز/به جا مانده ریشه هایم در تکه ای غریب از جغرافیای جهان ,و اما مو هایم داده شکوفه های غمگین سیب /تو که نمی دانی اوازهای تو در تمامی  لحظه ها ،از گلوی من محزون نرفته بود !اینجا بود هنوز,, غمگین مهربان من /و این زمستان را از پی اش زمستانی دیگر امد و یخ زد داستان آزادیم /آن چنان که ثبت شد در تکه ای از تاریخ و من دیدم که زنان  بریدند گیسوانشان را از هر کجای جهان بر تسلای غمم /یادت هست/ ان  عصر غمین را/چای می خوردیم /  که گفتی تو ناگهان ، بیا بخوانیم فروغ و گفتی که چقدر زیبایند زنها !و من اما گریستم زار و  بلند وگشتم تمامی آن عصر_ /ا به دنبال سنجاق موهایم که شبیه  قفسی بود بر   موهای بلندم . همه ی زیباییم خاموش می شد در ثانیه ای دقیقه ای و عصیان می کرد اما  زنانگی ام به بلندای زمان  و من اما می‌ نوشتم هنوز از رهایی  با  دستهایی که پربود از تاول های  ازادی  / د،می نوشتم از خودم، از تو ،از دختر همسایه ؛از مادرم؛ از مادرانمان ،نگفتم به هیچکس / نبخشیدم من هرگز  آن عصر غمگین را /  همان غروب که سپردم مو هایم را  به درختان خیابان تجریش، گریستند  مردانی   که عاشقم بودند  هنوزو من اما ;نمی دانم که چگونه پایین می رود چای از گلوی خدا ، وقتی که دیگر  گیسوان هیچ زنی نمی دهد  شکوفه ی انار و این جا ، من ؛ من به جامانده از زیبایی های غمگین زن بودنم  ،  میزنم فریادی کبود؛ با قلم، آنچنان بلند و فجیح بر سر آنانی که گفتند؛ ببوس؛ ازادی را! تا کن و بگذار در چمدان کهنه تاریخ!.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

ایا همه ی فرشته ها زیبا هستند؟

ادامه ی داستان دنباله دا ر.......آرایش ملایمی به چهره دارم که حالا با خونریزی زیلدی که داشته ام و رنگم به شدت پریده دیگر به چشم نمی آید.وقتی...